وبلاگ خبری میبدبالا

تحت فعالیت شبکه مجازی میبدما

وبلاگ خبری میبدبالا

تحت فعالیت شبکه مجازی میبدما

آخرین نظرات

۱ مطلب در مرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

ظهر گرمی بود، مادری کودکش را روی دست گرفته بود و به سمت بیمارستان می دوید. دست و پاهای کودک آویزان بود و مادر ناله کنان اشک از چشمانش جاری...
داخل بیمارستان که آمد همه پزشکان و پرستاران برای نجات جانش دویدند. مادر همانجا از حال رفت، پرستاران تلاش می کردند. دقایقی که گذشت، پزشک ناراحت بیرون آمد. به طرفش رفتم تا من هم از دلبندی درآیم. پزشک خوش نداشت بلند بگوید شاید بخاطر مادرش.
سرش را پایین انداخت اما اشکهایش مرا تکان داد...
اولین بار بود که پزشکی را اینچنین متاثر می دیدم. کودک بوده است دیگر...
 مانده بودند به مادرش چطور بگویند. مادر است دیگر...
کودک فقط در حال بازی لب حوض بوده. کسی به طرفش تیر نزده بود و کسی او را زیر پا له نکرده بود!
اما...
سلام بر مادران غزه و سلام بر کودکان غزه...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۳ ، ۱۷:۳۸