وبلاگ خبری میبدبالا

تحت فعالیت شبکه مجازی میبدما

وبلاگ خبری میبدبالا

تحت فعالیت شبکه مجازی میبدما

آخرین نظرات
۰۹ مرداد ۹۳ ، ۱۷:۳۸

مادر، مادر است...

ظهر گرمی بود، مادری کودکش را روی دست گرفته بود و به سمت بیمارستان می دوید. دست و پاهای کودک آویزان بود و مادر ناله کنان اشک از چشمانش جاری...
داخل بیمارستان که آمد همه پزشکان و پرستاران برای نجات جانش دویدند. مادر همانجا از حال رفت، پرستاران تلاش می کردند. دقایقی که گذشت، پزشک ناراحت بیرون آمد. به طرفش رفتم تا من هم از دلبندی درآیم. پزشک خوش نداشت بلند بگوید شاید بخاطر مادرش.
سرش را پایین انداخت اما اشکهایش مرا تکان داد...
اولین بار بود که پزشکی را اینچنین متاثر می دیدم. کودک بوده است دیگر...
 مانده بودند به مادرش چطور بگویند. مادر است دیگر...
کودک فقط در حال بازی لب حوض بوده. کسی به طرفش تیر نزده بود و کسی او را زیر پا له نکرده بود!
اما...
سلام بر مادران غزه و سلام بر کودکان غزه...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۵/۰۹

نظرات  (۲)

احسان علیخانی میگفت :
چین تقلبیه هر چیو بزنه ، تقلبی" مادر " رو نمیتونه بزنه ...
بزرگی و عشق مادرا قابل درک و خلاصه کردن توی یه پست نیست :)
ولی به هر حال قشنگ بود و تلخ :)
دوست ندارم شاهد هلاکت بچه ای و چشمان گریان مادری باشم...
همین‌ها هم که در رسانه ها از غزه دیدم، به خواست خدا روزی انتقامش را می گیرم...

من هم به جای هر کودکی در غزه تکه تکه شدم...
همین طور که همراه هر مادر و پدری زجه زدم !!!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی